باب الحوائج، سقای طفلان
گرفته برلب، مشک و به دندان
چشم و چراغ شهدا
سقای دشت کربلا
ام البنین بیا تماشا
خون می چکد از چشم سقا
بیا کنار، علقمه مادر
تیرو زچشمم، بیرون بیاور
گرفته بر زانو سرم
پهلو شکسته مادرم
مادر بیا با کام عطشان
در نزد زهرا می دهم جان
ببین برادر، چه کرد دشمن
زدند به فرقم، عمود آهن
بر دیدن برادت
آمده زهرا مادرت
در عقمه محشر به پا شد
دو دست من از تن جدا شد
به خیمه طفلان، در انتظارند
بگو که دیگر، عمو ندارن
کنار نهر علقمه
دارد به لب این زمزمه
من می روم با چشم خونبار
برادرم خدا نگه دار
خرازی
سروده خرازی، ص 690
89/9/23
صفحه قبل
صفحه بعد