علمدار سپاهم، چه کردی علَمَت را
علم کو؟ که ببوسد، دو دست قلمت را
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
واویلا، واویلا «تکرار»
تویی روح فُتوّت، تویی جان مُروَّت
پس از این همه ایثار، شده ختم، اُخوَّت
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
واویلا، واویلا «تکرار»
ز بعد رفتن تو، شود به من جسارت
شود عَمّة سادات، مهیای اسارت
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
واویلا، واویلا «تکرار»
اگر تیر به چشمت، عدوی تو نشانده
پی دیدن طفلان، دگر دیده نمانده
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
واویلا، واویلا «تکرار»
علی انسانی
یک دم، ص 119
89/9/23
صفحه قبل
صفحه بعد