جمال حق ز سر تا پاست عباس
به یکتایی قَسم یکتاست عباس
شب عُشاق را تا صبح محشر
چراغ روشن دلهاست عباس
اگر چه زاده ام البنین است
ولیکن مادرش زهراست عباس
عَلم در دست و مشک آب بر دوش
که هم سردار و هم سقاست عباس
بنازم غیرت عشق و وفا را
که عطشان بر لب دریاست عباس
هنوز از تشنه کامان شرمگین است
از آن در علقمه تنهاست عباس
نه در دنیا بُوَد بابا الحوائج
شفیع خلق در عقباست عباس
چه باک از شعله های خشم دوزخ
که در محشر پناه ماست عباس
سراسر صحنه های کربلا را
به هر سو بنگری پیداست عباس
شفیعان چون به محشر روی آرند
بریده دست او همراه دارند
خدا داند که از روز ولادت
امام خویش را می خواست عباس
1387/5/6
صفحه قبل
صفحه بعد