چون اختران مهر ز هر سو به نیزه شد
دانی چگونه آن سر مه رو به نیزه شد؟
از بس شکاف زخم عمودش عمیق بود
تنها سری بُوَد که ز پهلو، به نیزه شد
---
افتاد دست راست خدایا ز پیکرم
بر دامن حسین رسان دست دیگرم
دست چپم به جاست اگر نیست دست راست
اما هزار حیف که یک دست بی صداست
---
چون لاله، چرا به خون نشستی، عباس؟
کو در تن صد چاک تو دستی، عباس؟
ای سرو قلم قلم، روی صفحه ی خاک
رفتی کمر مرا شکستی، عباس!
---
به دندانت کشم از خوش خیالی
ببین ای مشک این آشفته حالی
اگرچه دست هایم از تن افتاد
نمی خواهم بیایم دست خالی
---
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
عطش آتش زده بر جان طفلان
عموی مهربانم را ندیدی؟
---
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند
هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند
---
دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است
قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است
---
کربلا لبریز عطر یاس شد
نوبت جانبازی عباس شد
---
به فرقم تا عمود آهنین خورد
تنم زخم از یسار و از یمین خورد
چو دستش را ز تن افکنده بودند
علمدار تو با صورت زمین خورد
--
شنیدم دستهایت را بریدند
شنیدم چشم نازت را دریدند
چوطفلان این سخنهارا شنیدند
همه از هم خجالت می کشیدند
--
ای مشک تو لااقل وفاداری کن
من دست ندارم تو مرا یاری کن
من وعده ی آب تو به اصغر دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن
ای مشک نگاه کن به بالای سرم
زهراست نشسته، آبروداری کن
89/9/23
صفحه قبل
صفحه بعد