Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)


چون اختران مهر ز هر سو به نیزه شد
دانی چگونه آن سر مه رو به نیزه شد؟

از بس شکاف زخم عمودش عمیق بود
تنها سری بُوَد که ز پهلو، به نیزه شد


---
افتاد دست راست خدایا ز پیکرم
بر دامن حسین رسان دست دیگرم

دست چپم به جاست اگر نیست دست راست
اما هزار حیف که یک دست بی صداست

---
چون لاله، چرا به خون نشستی، عباس؟
کو در تن صد چاک تو دستی، عباس؟

ای سرو قلم قلم، روی صفحه ی خاک
رفتی کمر مرا شکستی، عباس!
---
به دندانت کشم از خوش خیالی
ببین ای مشک این آشفته حالی

اگرچه دست هایم از تن افتاد
نمی خواهم بیایم دست خالی

---
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟

عطش آتش زده بر جان طفلان
عموی مهربانم را ندیدی؟

---
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند

هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند
---
دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است
قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است

سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است
---
کربلا لبریز عطر یاس شد
نوبت جانبازی عباس شد
---
به فرقم تا عمود آهنین خورد
تنم زخم از یسار و از یمین خورد

چو دستش را ز تن افکنده بودند
علمدار تو با صورت زمین خورد
--
شنیدم دستهایت را بریدند
شنیدم چشم نازت را دریدند

چوطفلان این سخنهارا شنیدند
همه از هم خجالت می کشیدند
--
ای مشک تو لااقل وفاداری کن
من دست ندارم تو مرا یاری کن

من وعده ی آب تو به اصغر دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن

ای مشک نگاه کن به بالای سرم
زهراست نشسته، آبروداری کن
89/9/23
صفحه قبل صفحه بعد