Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)


راه من، از کثرت دشمن، زهر سو بسته بود
داغها پی در پی و غم ها به هم پیوسته بود

بس که از میدان، درون خیمه، آوردم شهید
بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود

هر شهیدی، شاهکاری داشت در اینجا، ولی
کارهایت ای برادر جان همه برجسته بود

تا به سوی خیمه برگردی مگر با مشگ آب
جام در دستش رقیه، منتظر بنشسته بود

من تک و تنها، گشودم راه قربانگاه تو
گرچه دشمن، هر زمان، در هر طرف، یک دسته بود

بر زمین افتاده دیدم پیکرت را غرق خون
مشگ خالی و دو دست و پرچمی بشکسته بود

پشت من، از داغ جانسوزت، برادر جان شکست
چون که رکن نهضتم، بر همتت وابسته بود

هر چه کوشیدم، که در بر گیرمت، ممکن نشد
بس که دشمن، جمله اعضایت، زهم بگسسته بود

خواستم، آن گه ببندم چشمهایت را اخا
لیک پیش از من عدو با تیر چشمت بسته بود

ناله عباس را تا دشمن او نشنود
گریه اش، در وقت جان دادن حسان آهسته بود


حبیب چایچیان
1390/9/13
صفحه قبل صفحه بعد