Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)


می روم آب آورم اما چه سود
ناله اصغر توانم را ربود

تا نگه بر دست کوفی می کنم
می چکد از دستشان رنگ کبود

شد رفیق نیمه راه این مشک من
آبرویم بسته بر این مشک بود

خواستم آب آورم اما نشد
ای حسین تقصیر عباست نبود

تا هزاران تیر بر جانم نشست
پیکرت غارت شد از قوم یهود

تا که چشمم دید روی دخترت
من خجل گشتم ز لبهای کبود

خواستم تا تیر از چشمم کشم
حرکتی دادم ز سر افتاد خود

زان میان با بغض ابن طفیل
تا کنار مرکبم راهش گشود

در رکابم پانهاد و ناگهان
گوییا می کرد در پیشم قعود

آنچنان زد ضربه بر فرق سرم
گیر کرده در سرم ضرب عمود

بر زمین خوردم ولیکن دامن
مادرت سجاده شد وقت سجود
1391/1/21
صفحه قبل صفحه بعد