Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)


ز بس که بردن هر تکه ات هنر شده است
کنار علقمه دعوا سر قمر شده است

خدا کند که به صورت ز زین زمین نخوری
که تیر مانده به چشم تو دردسر شده است

مکش چنین به زمین پا، برادرت آخر
کنار پیکر تو دست بر کمر شده است

تعادل تو به هم ریخت از عمود که من
تعادل قدمم از کفم به در شده است

جگر نداشتم از بعد اکبرم حالا
تمام دور و برم لخته ی جگر شده است

خداروشکر که زینب نیامده تا که
ببیند آن قد و بالا چه مختصر شده است

هزار اشاره ی انگشت آمده سوی
قد غریب ترینی که مختصر شده است

تورا به جان رقیه بلند شو برویم
عدو سوی حرم الله حمله ور شده است

تمام کرب و بلا سوخت تا چنین گفتی
حسین پهلوی مادر شکسته تر شده است

ز شرم، پیکر من را رها کن و بگذر
چقدر مادرمان غیرتی سپر شده است


نخواستم که دگر نیزه را ببوسی با
لبی که از تری مشک آب تر شده است


حبیب نیازی


1391/8/22
صفحه قبل صفحه بعد