اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد
نتواند که سر از سینه ی تو بردارد
تیرها با همه قامت به تنت جا شده اند
وای بر من چه قدر پیکر تو پر دارد
میکشی پا به زمین و کمرم می شکنی
کمی آرام که در پای تو مادر دارد.....
....میکشد تیر ز چشمان تو با دست کبود
ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد
ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد
آخر این خیمه ی آتش زده دختر دارد
چه شده با سرت از ضربه ی سنگین عمود
بین ابروی تو سخت است ترک بردارد
چار کنج علم و بیرق و مشک و دستت
وسعتی است که این صحن مطهر دارد
حسن لطفی
1391/8/22
صفحه قبل
صفحه بعد