Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)


ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد
مشک می ریزد و چشم تر تو می ریزد

مژه های تو خودش لشکری از طوفان است
تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد

دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد


گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد

بهترین کار تو این است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد

شده اندازه ی قاسم بدنت از بسکه
قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد

مادرم مادر تو - مادر تو مادر من
گریه ی مادر من - مادر تو می ریزد


علی اکبر لطیفیان


1391/8/22
صفحه قبل صفحه بعد