عباس علمدار حسین
عباس علمدار حسین
میر و سپه دار حسین
شد پاسدار خیمه ها
اخى و سالار حسین
آه و فغان کودکان
هر دم رود بر آسمان
از سوز تشنگى همه
دنبال دلدار حسین
فریاد وا عموعمو
العطشا العطشا
آید به گوش و گشته است
مانع پیکار حسین
آلاله ی ام البنین
نشسته بر روى زمین
در فکر تشنه کامى
قصه و افکار حسین
اى آسمان خون گریه کن
برکربلا و ناله اش
بر کشته ها و آتش و
زینب نالان حسین
روح بلند حیدرى
پا بر رکاب مرکبش
عازم بسوى علقمه
چون اشک غلطان حسین
شد وارد شط فرات
بادیدگان خسته اش
یاد آمدش از اصغرو
از کام عطشان حسین
کفها بزیر آب کرد
نزدیک لبهایش نمود
گفتا ببر این آب را
از بهر طفلان حسین
مشکى پر از آن آب کرد
روان بسوى خیمه ها
دستش جدا شد از بدن
با تیغ عدوان حسین
خون سرش همراه اشک
می ریخت غلطان روى مشک
دیگر امیدش قطع شد
از بهر یاران حسین
شد واژگون از روى اسب
الگوى ایمان و ادب
گفتا که کردم من فدا
جانم بقربان حسین
14/9/1389
صفحه قبل
صفحه بعد