Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


خواستم پر بکشم بال و پرم سوخت عمو
از غریبی تو قلب پدرم سوخت عمو

از عطش دم نزدم از غم تو داد کشم
خواستم مثل تو باشم جگرم سوخت عمو

دستی از دست ندادم که به دست آوردم
لیک در دفع بلایت سپرم سوخت عمو

مانده در مشت عدو گیسوی پیشانی من
آنچنان کز غضبش موی سرم سوخت عمو


مادرم فاطمه را چون که صدا می کردی
از رخ نیلی او چشم ترم سوخت عمو

چون که شمشیر وثنان بر تو هجوم آوردند
زیر این بار ز پا تا به سرم سوخت عمو


محمود ژولیده
89/9/19
صفحه قبل صفحه بعد