Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


قرآن چرا به روی زمین اوفتاده است
شمر لعین به صفحه او پا نهاده است

دیدم به چشم فاطمی خود عمو حسین
زهرا کنار مقتل تو ایستاده است

بعد از علی اصغر تو نوبت من است
این جرعه ها آخر و دردی باده است

دستم شکست ناله زدم فاطمه مدد
عباس مرتضی به من این یاد داده است

زهرا اگر که سینه شکسته به راه عشق
عبداللهت به راه تو سینه گشاده است

بر روی دامن تو عمو دست و پا زدم
این سرنوشت عاشقی عشق زاده است

باید تو را به خیمه زینب برم عمو
بنگر که لرزه بر تن عمه فتاده است

ای دشمن سواره به نامردی آمدی
از روی اسب نیزه مزن او پیاد ه است

بوی حسن گرفته تمامی قتلگاه
گویا دگر زمان گذشتن ز جاده است

مجتبی روشن روان
1390/9/9
صفحه قبل صفحه بعد