Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت
شعله بال و پرش میل سفر داشت

آن که در این یازده سال یتیمی
تا که عمو بود انگار پدر داشت

از چه بماند در این خیمه خالی
آن که ز اوضاع گودال خبر داشت

گفت: به این نیزه خشک و شکسته
تکیه نمی زد عمو یار اگر داشت

رفت مبادا بگویند غریب است
یاکه بگویند عمو کاش پسر داشت

آمد و پیشانی زخمی شه را
از بغل دامن فاطمه برداشت

در وسط بهت دلشوره زینب
شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت


علی اکبر لطیفیان


1387/10/20
صفحه قبل صفحه بعد