Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


پا برهنه شد و به میدان زد
داد میزد عمو رسیدم من

دست من هست پس نبُر دیگر
تیغِ زیر گلو ....رسیدم من
--
تا بیایم غریب لب تشنه
با خدا دردِ دل مُفصَّل کن

با مناجات گوشه ی گودال
نیزه ها را کمی معطّل کن
--
چه قدر دیر آمدم تیغی
بوسه بر دست مهربانم زد

قاری خوش صدای آل الله
چه کسی نیزه بر دهانت زد
--
چند خط شکسته ی مُمتَدّ
شکل زخم عمیق پیشانی

بی علمدار بودن خیمه
علت اصلی پریشانی

وحید قاسمی


1391/8/29
صفحه قبل صفحه بعد