Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


ای عمو من هواییت هستم
بعد اصغر فداییت هستم

از علیِ تو کم ندارم من
روی دست تو جان سپارم من

تا تو را بین دشمنان دیدم
دست در دست عمه لرزیدم

تا صدای تو را شنیدم من
یا حسن گفته و دویدم من

دیدمت که زپای بنشستی
صید گرگ درنده ای هستی

دیدمت روی خاک افتادی
تشنه و سینه چاک افتادی

باید از بهر تو کنم کاری
خون زاعضای تو شده جاری
--
یک طرف حرمله کمین کرده
قصد جان تو نازنیین کرده

عده ای بر حرم نظر دارند

عده ای تیغ از کف افکندند
تو زمین خورده ای و می خندند

گرچه من کوچکم ولی مَردم
از تو هرگز جدا نمی گردم

همچو زهرا سپر کنم دستم
فاطمه مذهبم اگر مستم


1392/5/24
صفحه قبل صفحه بعد