Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


من آمده ام تا که به پای تو بمیرم
امروز غریبانه برای تو بمیرم

غم نیست اگر در قدمت دست من افتد
شادم به خدا تا که به پای تو بمیرم

از خیمه دویدم که کنم جان به فدایت
خواهم که عمو زیر لوای تو بمیرم

ای کاش ذبیح تو شوم در ره توحید
تا در ره عشقت به منای تو بمیرم

این قوم اگر تشنه ی خونند، بیایند
آماده شدم تا که به جای تو بمیرم

بگذار که از خیل شهیدان تو باشم
بگذار که در کرب و بلای تو بمیرم

کو حرمله تا تیر بیندازد و من هم
زان تیر در آغوش وفای تو بمیرم

از قول من خسته جگر گفت «وفائی»
ای کاش که در راه ولای تو بمیرم

سید هاشم وفایی


1392/8/17
صفحه قبل صفحه بعد