Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


مرا ببخش،در آتش فراق شعله ور شدم
مرا ببخش،میان قتلگاه درد سر شدم

مرا ببخش،بخاطر صدای کودکانه ام
میان نعره ها چه بی اثر شدم

ببخش اگر فقط به قدر یک نفس
برای تو سپر شدم

ولی تو حق بده به من
میان خیمه گاه خونجگر شدم

چگونه زنده باشم و ببینم از دو چشم خود
دوباره بی پدر شدم

ولی عمو،تو تشنه ای تو تشنه ای
دمی که نیزه گرم کشتن من است

تو لحظه ای نفس بگیر،نفس بگیر
امیر تشنه ها بیا و لحظه ای،

نفس بگیر نفس بگیر
که دیگه عازم سفر شدم

مرا ببخش،میان قتلگاه درد سر شدم
دستم تو دست عمه،چشمام به سمت میدون

عمه ببین رو خاکا،افتاده عمو جون
عمو جون اگه پسر تو ام،چرا من و با خودت نبردی

عمه اگه بزاری برم،دل یتیم و بدست آوردی
بابام منتظر دییدنه عمه

دیگه وقت سفر کردنه عمه
دشمن گرفته دورش،دور یک جسم بی جون

چشمم گرفته راه،چشمای عمو جون
عمو جون،می بینی من اومدم تا ببینی پیش مجتبایی

عمو جون،میون این همه خار،نمی بینمت بگو کجایی
برام موقع جون دادنه،عمه

دیگه وقت سفر کردنه عمه
بابام منتظر دیدنه عمه

دیگه وقت سفر کردنه عمه
زخمات که بی شماره،هر زخم یه چشمه خون

دستام می بنده روی،زخمات و عمو جون
دیگه آخر عمر منه عمه

عمو در حال جون دادن عمه
دیگه وقت سفر کردن عمه

بابام منتظر دیدنه عمه
دیگه وقت سفر کردن عمه
1390/9/9
صفحه قبل صفحه بعد