تنها نه بر تو دیده تاریخ خون گریست
اعصار، عصر خون شد و چشم قرون گریست
آه تو از بلندی هستی گرفت اوج
چشم تو از تمامی عالم فزون گریست
شب تا سحر به دامن صحرا گریستی
چونان که همسرت زمدینه برون گریست
جز نخل های کوفه و جز مرغ شب کسی
آگه نشد که چشم تو مظلوم چون گریست
پیشانی مقدست از تیغ تا شکافت
محراب و چشم زینب مظلومه خون گریست
از بس غریب کشته شدی در صف نماز
تیغ از غم تو در کف خصم زبون گریست
با آن بود خنده وصلت به لعل لب
هر کس که دید روی تو را لاله گون گریست
ای دوست ناامید مرانم، که دیده ام
شرمنده از عنایت تو خصم دون گریست
میثم چگونه شرح غمت را دهد که عقل
از غصه ات هماره به حال جنونن گریست
1391/12/6
صفحه قبل
صفحه بعد