Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


طبیبا زخم مولا را دوا کن
طبیبا زخم او آهسته وا کن

مدارا کن به این فرق شکسته
که شمشیرش به پیشانی نشسته

طبیبا قلب زینب را شکستی
تکلم کن چرا ساکت نشستی

سکوتت قلب زینب را زند نیش
مسوزانم سینه ی ما را از این بیش

مگر در زخم بیمارت چه خواندی
که لب بستی و از گفتار ماندی

به پیشانی بیمارت چه دیدی
چرا دل از حیات او بریدی

طبیبا کودکان چشم انتظارند
بجز بابای ما بابا ندارند

طبیبا مستمندان بی غذایند
همه چشم انتظار مرتضایند

چرا گردیدی از گفتار خاموش
مگر خواهد شود زینب سیه پوش

تکلّم کن زبیمارت سخن گو
ولی آهسته برگوش حسن گو

طبیب از دیدن زخم علی سوخت
نگه بر چشم گریان حسن دوخت

بگفت ای مصطفی را میوه ی دل
مرا از نسخه بنوشتن چه حاصل

زمام چاره دیگر دست من نیست
دوائی بر علی غیر از کفن نیست


حاج غلام رضا سازگار


1391/12/6
صفحه قبل صفحه بعد