Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


طبیبا وا مکن زخم سرم را
مسوزان قلب زینب دخترم را

طبیبا کار از درمان گذشته
که آتش آب کرده پیکرم را

طبیبا نسخه ننویسی که باید
اجل بر چیند امشب بسترم را

ببند آنگونه فرقم را که در قبر
نبیند فاطمه زخم سرم را

در و دیوار مسجد بود شاهد
که من گفتم اذان آخرم را

من آن یارم که شستم در دل شب
تن خونین تنها یاورم را

درود زندگی را گفتم آنروز
که زد در کوچه قنفذ همسرم را

شکاف زخم و ضعف تن به من داد
نوید وصل حی داورم را

از آن سوزم که امشب گوید آن پیر
کجا برده فلک نان آورم را

به (میثم) داده ام سوزی که گوید
سخن های دل غم پرورم را


حاج غلام رضا سازگار


1391/12/7
صفحه قبل صفحه بعد