Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


دیشب بهاران با شکوفه گریه می کرد
گوئی در و دیوار کوفه گریه می کرد

دیشب ز داغ باغبان گل اشک می ریخت
در پای گل از چشم بلبل اشک می ریخت

دیشب بنفشه جامه نیلی به تن داشت
باده زبان سوسن سخن با یاسمن داشت

دیشب شفق آهنگ رجعت ساز می کرد
دیباچه شعر فلق را باز می کرد

دیشب به گرد شمع جمع آفرینش
پروانه می گردید و می زد شعله آتش

دیشب علی با فرق تا ابرو دریده
می سوخت همچون لاله در خون تپیده

دیشب علی در حال اغماء ناله می کرد
گوئی که یاد از یار هیجده ساله می کرد

دیشب ز فرط صبر و بیداری زینب
تصویب شد حکم پرستاری زینب

دیشب حسن آئینه دار تسلیت بود
با سوز دل مرثیه خوان تعزیت بود

دیشب حسین از غم گریبان چاک می کرد
خونابه از رخسار بابا پاک می کرد

دیشب چو نی کلثوم او فریاد میزد
فریاد از بی رحمی صیاد می زد

دیشب علی خون خدا را نوش می داد
زینب سخنهای پدر را گوش می داد

دیشب پدر را با پسر رازی مگو بود
گوئی سخن از جنگ آب و آبرو بود

دیشب علی از جسم پاره پاره می گفت
از تیر کین و اصغر و گهواره می گفت

دیشب به عباسش سفارش داشت مولا
از نور چشم خویش خواهش داشت مولا

می گفت با او ای فروغ هر دو عینم
در کربلا جان تو و جان حسینم

آنگه به زینب گفت ای آرام جانم
کم ناله کن ای محرم راز نهانم

هر چند بهر من تو قلب ریش داری
صبری نما چون گریه ها در پیش داری

چشم تو دیده مادر پهلو شکسته
دست پدر را بر طناب کینه بسته

چشم تو دیده روی سیلی خورده او
از شاخه چیده غنچه پژمرده او

چشم تو دیده سینه مجروح مادر
پرواز روحانی مرغ روح مادر

چشم تو دیده نیمه شب با حال خسته
خواند نماز خویش را زهرا نشسته

از بعد او داغ پدر باید ببینی
طشت پر از لخت جگر باید ببینی

اینک دلت را داغ روی داغ باید
هفتاد و دو داغ از خزان باغ باید

باید حسینت را ببینی پاره پاره
بیرون کشی تیر از گلوی شیر خواره


1388/6/17

صفحه قبل صفحه بعد