Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


نمی گویم دو تا فرقش به محراب عبادت شد
علی (ع) از استخوان مانده در حلقوم راحت شد

شب وصل است و او را خوش ترین ساعات و اوقات است
طبیب عالمی مجروح و ممنوع الملاقات است

علی (ع) ساعت به ساعت میرود تا مرز بیهوشی
چراغ عشق و ایمان می گذارد رو به خاموشی

صدای واعلیا تا به گردون می رود امشب
ز چشم زینب و فرق علی (ع) خون میرود امشب

دگر بر دیده ی محراب و منبر پای مولا نیست
دگر در سفره ی ایتام کوفه نان و خرما نیست

ز فرقش خون دل هایی که مولا خورده بود آمد
زمانی را که عمری انتظارش برده بود آمد

تو کافر، زاده ی ملجم، جهان زیر و زبر کردی
که بعد از مصطفی با تیغ خود شق القمر کردی

تو ای دنیا به زیر گِل علی را با چه دل بردی؟
تنی را، نی که دنیای فضیلت را به گِل بردی

غم امشب از در و دیوار های کوفه می بارَد
زمین را خاک بر سر شد، زمان گم کرده ای دارد

ز بس درد دلش را چاه های کوفه بشنیدند
به آهش اشک باریدند تا آنجا که خشکیدند

کمر از بهر جور او مبند ای آسمان دیگر
مبند آن آسمان را دست ها در ریسمان دیگر

علی دست خدا امشب به جنت می نهد پا را
پیمبر آورد با خود، به استقبال زهرا را

ملاقات علی و فاطمه باشد تماشایی
ز مظلومی کند مظلومه ی دیگر پذیرایی

به محراب نماز امشب عجب شق القمر گشته
ببین مولای مظلومان به خونش غوطه ور گشته


علی انسانی

1388/6/17

صفحه قبل صفحه بعد