Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


خدا در کعبه مهمان دارد امشب
حرم در سینه قرآن دارد امشب

زمین خورشیدِ تابان دارد امشب
محمد یک جهان جان دارد امشب

درون بیت جانان دارد امشب
فلک اسرار پنهان دارد امشب

نوشته بر در و دیوار کعبه
که امشب بخت گشته یار کعبه
--
الا عیدت مبارک باد کعبه
خدا امشب امامت داد کعبه

علی در تو قدم بنهاد کعبه
تولد یافت عدل و داد کعبه

مبارک باد این میلاد کعبه
چه شوری در وجود افتاد کعبه

بتان هم با علی گفتند امشب
سخن ها با علی گفتند امشب
--
خداوند حرم را مظهر است این
محمد را چو جان در پیکر است این

تمام هستی پیغمبر است این
زمین و آسمان را محور است این

یم و طوفان و موج و لنگراست این
چگویم حیدر است این حیدر است این

تمام افتخار کعبه این است
خدا گفته امیر المؤمنین است
--
مه برج اسد امشب اسد زاد
اسد، آری اسد، بنت اسد زاد

ازل را جلوه ی حسن ابد زاد
جمال قل هو الله احد زاد

بگو مرآت الله الصمد زاد
خدارا چشم وگوش و وجه و ید زاد

رخ صاحب حرم تا شد هویدا
حرم گمگشته اش را کرد پیدا
--
جهان یک سایه از دیوار مولاست
زمان هم مست و هم هشیار مولاست

فضا لبریز از انوار مولاست
حرم محو گل رخسار مولاست

خدا در کعبه مهماندار مولاست
محمد عاشق دیدار مولاست

که دیده بزم الله الصمد را؟
خدا و حیدر و بنت اسد را
--
مرا مولا و سرور کیست؟ حیدر
دل و دلدار و دلبر کیست؟ حیدر

امیر داد گستر کیست؟ حیدر
امام عدل پرور کیست؟ حیدر

صراط الله اکبر کیسن؟ حیدر
محمد را برادر کیست؟ حیدر

محمد را اگر پیغمبری بود
خدا داند که او هم حیدری بود
--
علی مرآت رب العالمین است
علی استاد جبریل امین است

علی سرّ خداوند مبین است
علی آئینه ی حق الیقین است

علی مولای اصحاب الیمین است
علی کلِّ ولایت کلِ دین است

همین است و همین است و جز این نیست
کسی جز او امیرالمؤمنین نیست
--
علی ذکر و علی حمد و علی دم
علی بیت و مقام و رکن و زمزم

علی یعنی صراط الله اعظم
علی یعنی کتاب الله محکم

علی یعنی تمام دین آدم
علی یعنی امام کلّ عالم

علی در عالم خلقت یکی بود
محمد هم به مهرش متکی بود
--
تو در جسم نبی جانی علی جان
تو اصل اصل ایمانی علی جان

تو روحِ روح قرآنی علی جان
تو نوحِ نوح طوفانی علی جان

تو میزانی تو فرقانی علی جان
تو روز حشر سلطانی علی جان

لوای حمد در دست تو با شد
تمام حشر پابست تو باشد
--
تو جا بر دوش پیغمبر گرفتی
تو دَر از قلعِه ی خیبر گرفتی

تو از عمر دلاور سر گرفتی
تو چون جان، مرگ را در بر گرفتی

تو از ختم رسل کوثر گرفتی
تو دل از انبیا یکسر گرفتی

تو قاتل را ز رأفت شیر دادی
تو خصم خویش را شمشیر دادی
--
تو روی خاک، معراج نمازی
تو بال طایر راز و نیازی

تو درد عالمی را چاره سازی
تو وقت جانفشانی پیشتازی

تو دل بشکسته گان را دلنوازی
تو بین انبیاء نشکفته رازی

اگر چه با خلایق زیستی تو
خدا می داند و بس کیستی تو
--
به جز تو کیست با آن اقتدارش
زند وصله به کفش وصله دارش

فلک حیران چشم اشکبارش
ملک مبهوتِ برق ذوالفقارش

شود خورشید گردون خاکسارش
کند اشک یتیمی بی قرارش

فدای لطف و احسانت علی جان
که میثم شد ثنا خوانت علی جان

نخل میثم 3، ص 75


1391/4/21
صفحه قبل صفحه بعد