Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


جان را به یک اشاره مسخّر کند علی
دل را به یک نظاره منوّر کند علی

ایجاد گل ز شعله ی آذر کند علی
یک لحظه سیر عالم اکبر کند علی

بر کائنات جود مکرّر کند علی
---
او را سزد به خلق امیری و رهبری
او آورد عدالت و قسط و برابری

تیغش رسد به چرخ گه رزم‌آوری
با ذوالفقار حیدری و دست داوری

یک لحظه فتح قلعه ی خیبر کند علی
---
افلاک را مهار کند با نظاره ای
بی‌مهر او به چرخ نتابد ستاره ای

نبود به دهر منقبتش را شماره ای
ابلیس را به بند کشد با اشاره ای

یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی
---
پیغمبری نبوده بدون ارادتش
کعبه هنوز فخر کند بر ولادتش

مسجد هنوز شاهد شوق شهادتش
پروردگار فخر کند بر عبادتش

چون بندگی به خالق داور کند علی
---
او ناخداست کشتی لیل و نهار را
فرمان دهد هماره خزان و بهار را

تقسیم کرده روز ازل خلد و نار را
نبوَد عجب که خلق خداوندگار را

با یک نگاه خویش ابوذر کند علی
---
گردون به پیش تیغ علی افکند سپر
از حمله اش قضا و قدر می‌کند حذر

شمشیر فتح داور و شیر پیامبر
روز از سران فتنه بگیرد به تیغ، سر

شب در خرابه با فقرا سرکند علی
---
هنگام بذل دست بوَد دست داورش
گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش

اول نهد طلا به کف سائل درش
نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش

این گوی خاک را به جهان زر کند علی
---
هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر
خورشید را توان کشد از آسمان به زیر

از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر
حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر

با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی
---
در آسمان لوای امامت بپا کند
در خاک، با خدا دل شب التجا کند

در جنگ، حفظ جان رسول خدا کند
در رزم تیغ خویش به دشمن عطا کند

در مهد، پاره پیکر اژدر کند علی
---
طاقی که تا قیام قیامت نیافت جفت
جان را هماره در ره اسلام ترک گفت

از جبرئیل نغمه ی «الا علی» شنفت
در لیلة المبیت به جای رسول خفت

تا جان خود فدای پیمبر کند علی
---
شاهی که هست و بود به دستش مسخر است
با یک فقیر زندگی او برابر است

از بس که در خلافت خود عدل‌گستر است
سهم عقیل را که بر او خود برادر است

با سهم یک فقیر برابر کند علی
---
روزی که از خطای همه پرده می‌درند
روزی که خلق تشنه به صحرای محشرند

دل‌ها ز تشنگی چو شررهای آذرند
آنان که مست جام تولّای حیدرند

سیرابشان ز چشمه ی کوثر کند علی
---
دارد ز قلب خاک حکومت بر آسمان
بر دستش اختیار مکان داده لامکان

گردد به گردش نگهش محور زمان
دست خداست با سر انگشت می‌توان

افلاک را هماره مسخّر کند علی
---
دین یافت از ولادت شیر خدا کمال
بی‌مهر حیدر است مسلمان شدن محال

عالم به او و او به خدا دارد اتکال
در عین بندگی به خداوند ذوالجلال

اعجاز، همچو خالق داور کند علی
---
آدم سرشته شد گلش از خاک پای او
کس را چه زهره تا که بگوید ثنای او

مداح او کسی است که باشد خدای او
اکسیر معرفت طلب از کیمیای او

شاید مس وجود تو را زر کند علی
---
دنیا ندیده مثل علی راست قامتی
در هر دلی بپاست ز شورش قیامتی

هر نقطه را بوَد ز ولایش علامتی
هر لحظه ریزد از سر دستش کرامتی

جود از نیاز خلق، فزون‌تر کند علی
---
دل از خیال منظر حسنش صفا گرفت
باید از آن جمال نشان خدا گرفت

حق از نخست، عهد ولایش ز ما گرفت
روزی که تیرگی همه جا را فراگرفت

ما را شراب نور به ساغر کند علی
---
روز جزا که هست همان روز سرنوشت
هرکس به حشر می‌دروَد هر چه را که کشت

بخشنده می‌شوند همه کرده های زشت
روید ز شعله های جهنم گل بهشت

گر یک نگه ز دور به محشر کند علی
---
مهر قبول توبه ی آدم به نام اوست
موسی به طور همسخن و همکلام اوست

از قله های وهم فراتر مقام اوست
امر قضا به حکم خدا در نظام اوست

تا در نظام خود چه مقدّر کند علی
---
مدح علی است کار خداوند ذوالجلال
اینجا تمام عالم خلقت کرند و لال

بی‌لطف او به کس نبوَد قدرت مقال
«میثم» چو دم زنی ز ثنای علی و آل

هر دم تو را عنایت دیگر کند علی
89/11/20
صفحه قبل صفحه بعد