Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


خدا دوباره خودش را شبیه مردم کرد
وبا زبان خودش، با خودش تکلم کرد

پس از مقدمه ای " اَلُذ ینَ هُم" ها را
ردیف صدر نشین تا فراز پنجم کرد

صدا، صدای خدا بود و گوش، گوش خدا
لب خدا به نگاه خدا تبسم کرد

وبی درنگ به حکم تبارک اللهی
به بوسه خم شد و بر ما سوا تَقَدُم کرد

به وحدت آمد و آیینه از میان برداشت
به بوسه دادن توحیدی اش تداوم کرد

زمین قیامت کوتاه مدتی را دید
کرانه های خودش را در آسمان گم کرد

برای لحظه ای، حتی بهشت خالی شد
ملک ملک به تماشای او تلاطم کرد

و جبرئیل که معنی وحی یاد گرفت
ز خاک مقدم استاد خود تیمم کرد
--
همه به گوش، گمانم صدای پا آمد
صدای پای خدا بود، از کجا آمد؟

همه به گوش،نفس ها به سینه حبس،
انگار صدای پا ز دل خانه ی خدا آمد

چنان که کعبه به پایش شکسته، معلوم است
برای قبله هم امروز مقتدا آمد

به احترام قدومش، به پای برخیزید
که بر زمین پدر آدم و حوا آمد

بگو به اهل کلیسا که آمده بَریا
بگو به اهل کنیسه که ایلیا آمد

خدا نه اینکه فقط بنده ای اصیل آورد
تمام جلوه ی خود را برای ایل آورد
--
و جبرئیل، چنین قصه را روایت کرد:
خدا که آینه اش را به خانه دعوت کرد

دلش برای خودش تنگ بود و در کعبه
کنار مَهدِ علی چند روز خلوت کرد

چنان که آینه ای در مقابلش باشد
سه روز، روی خودش را خدا زیارت کرد

علی هم از شب میلاد خاکی اش چون عرش
به سجده رفت و پس از حمد حق، عبادت کرد

و قبل بعثت پیغمبر امین، مولا
گشود لع و دو سه آیه ای تلاوت کرد

سلام حضرت داوود بر چنین قاری
سلام بر لب شیرین اولین قاری
--
تو کیستی که خدا میکند تماشایت
فرشته دل نَکَنَد از نگاه زیبایت

تو کیستی که همه آسمانیان هستند
به انتظار مناجات نیمه شبهایت

خدا به دوش پیمبر نهاد دستش را
به جای دست خدا تو نهاده ای پایت

زمان تشنگی ات تا که آب مینوشی
خدا زعرش ندا میدهد: " گوارایت"

به خلقت تو همین جمله را توانم گفت
چه شاعرانه خداوند کرده اِنشایت

نداشت جز تو معلم،جناب جبرائیل
بزرگ کرده ی دامان توست میکائیل
--
قسم به نام تو که لایزال میماند
زبان، زمان بیان تو لال میماند

به روی سینه ی کعبه، الیَ اَلابَد، آقا
نشان آمدنت چون مدال میماند

چنان تو هیچ کسی اینچنین نیامده است
شکوه آمدنت بی مثال میماند

تو پیر عالم، و سلمان چند صد ساله
بَرِ تو، چون پسری خردسال میماند

در آخر غزل، ای پاسخ سؤالاتم
فقط برای من این یک سؤال میماند

کَز این علی که چنین آمدست در دنیا
چقدر فرق بُوَد تا علیِ عرش خدا

کسی که از ازل عشق تو کیمیا کرده
دل مرا به وِلای تو مبتلا کرده

تو ای مُبَدِلِ " اَلسیِئاتِ بِالحَسَنات"
مِسِ گناه مرا، عشق تو طلا کرده

خوشا به حال دلی که از اول عُمرش
درون قلب تو یک گوشه دست وپا کرده

کسی که گفت " علیٌ مَعَ الحق" از ایمان
برای آخرتش، فاطمه دعا کرده

خودم به خانه، دلم در نجف، و قافیه...
مرا دوباره هوایی کربلا کرده

سلام بر لب عطشان سیدالشهدا
به زخمهای فراوان سیدالشهدا
90/3/12
صفحه قبل صفحه بعد