بازوی کردگار، علی بود و بس، علی (ع)
سردار نامدار، علی بود و بس، علی (ع)
فردی که گشت گرد نبی بین دشمنان
با زخم بی شمار، علی بود و بس، علی (ع)
مردی که جبرئیل زسوی خدا بر او
آورد ذوالفقار، علی بود و بس، علی (ع)
در لیله المبیت به جای نبی که خفت
تا جان کند نثار، علی بود و بس، علی (ع)
شیری که روبهان همه از بیم تیغ او
گفتند الفرار، علی بود و بس، علی (ع)
مرد افکنی که خواند رسولش تمام دین
در روز کارزار، علی بود و بس، علی (ع)
آن کو به نص انفسنا جان احمدش
فرمود کردگار، علی بود و بس، علی (ع)
آن بت شکن که بر سر دست نبی شکست
بت ها خلیل وار، علی بود و بس، علی (ع)
آنکس که مصطفی به غدیرش امام خواند
در بین صد هزار، علی بود و بس، علی (ع)
آن عاشقی که در دل شب گرد نخل ها
بگریست زار زار، علی بود و بس، علی (ع)
کوهی که در برابر یک ناله یتیم
میگشت بی قرار، علی بود و بس، علی (ع)
آنکو به پایداری و صبر و شهامتش
دین گشت پایدار، علی بود و بس، علی (ع)
حقّی که حقّ به دو روی و، وی به دور حق
گشتند چون دو یار، علی بود و بس، علی (ع)
مردی که استخوان به گلو بهر حفظ دین
در دیده داشت خار، علی بود و بس، علی (ع)
سیف اللهی که شخص رسول خدا بر او
میکرد افتخار، علی بود و بس، علی (ع)
وجه اللهی که در دل شب رخ به خاک سود
با چشم اشکبار، علی بود و بس، علی (ع)
عین اللهی که هر چه نبی دیده بود او
می دید آشکار، علی بود و بس، علی (ع)
رزم آوری که دشمن او از کرامتش
گردید شرمسار، علی بود و بس، علی (ع)
مولود کعبه کز قدم خویش کعبه را
بخشید اعتبار، علی بود و بس، علی (ع)
آنکو که شد ولایتش از جانب خدا
محکمترین حصار، علی بود و بس، علی (ع)
آنکو که قاتلش به عنایات و رحمتش
بودی امیدوار، علی بود و بس، علی (ع)
عرشی که چون حسین و حسن ذات کبریا
دادش دو گوشوار، علی بود و بس، علی (ع)
مردی که در زقلعه خیبر گرفت و کند
با دست اقتدار، علی بود و بس، علی (ع)
عبدی که دست قدرت او کرد در سپهر
خورشید را مهار، علی بود و بس، علی (ع)
میثم بدین قصیده ی خود انصاف ده بگو
دین را زمامدار، علی بود و بس، علی (ع)
1391/11/29
صفحه قبل
صفحه بعد