Back Home

اشعار محمل

اشعار امیرالمومنین علیه السلام


ای صلوات کبریا نثار جسم و جان تو
سجده ی اهل آسمان به خاک آستان تو

سلام دائم خدا به کل خاندان تو
پیر خرد فدایی فاطمه ی جوان تو

خداست با تو هم سخن رسول، هم زبان تو
--
تو کیستی؟ تو مرتضی تو کیستی؟ تو حیدری
تو فوق اقتدارها تو از کمال، برتری

تو نفس ختم انبیا تو از پیمبران سری
تو تک سوار بدری و تو قهرمان خیبری

با نود جراحتت مدافع پیمبری
درید قلب یک سپه به تیغ خون فشان تو
--
شرف گرفته آبرو ز خاک پای قنبرت
مقام زهد عیسوی رسیده بر ابوذرت

خدای خواند با نبی برادر و برابرت
رسول، مدح خوان تو، خداست مدح گسترت

بهتر از این چه می شود که فاطمه است همسرت
زهی مقام و قدر تو زهی جلال و شأن تو
--
تو شهریار عالمی خلق جهان گدای تو
چگونه بود یا علی نان و نمک غذای تو؟

هنوز زهد می برد سجده به خاک پای تو
هنوز دل برد ز شب زمزمه ی دعای تو

هنوز جوشد از سحر ذکر خدا خدای تو
هنوز هل اتا کند صحبت قرص نان تو
--
به پیش پای فاطمه نبی قیام می کند
همیشه مصطفی از او خود احترام می کند

مقام بین که فاطمه تو را سلام می کند
جان عزیز خویش را وقف امام می کند

تمام عمر، احترام از تو مدام می کند
سلام تو به جان او سلام او به جان تو
--
کتاب وحی را فقط نقطه ی با تویی علی!
پشت رسول امجد و روی خدا تویی علی!

کعبه و حجر و زمزم و سعی و صفا تویی علی!
از دل ختم انبیا عقده گشا تویی علی!

امام ما امام ما امام ما تویی علی!
اطاعت است از آن ما، امامت است از آن تو
--
تو در تمام غزوه ها حماسه آفریده ای
تو در پی رضای حق ز عمرو سر بریده ای

تو هر چه دیده مصطفی به چشم خویش دیده ای
تو صوت جبرییل را به گوش خود شنیده ای

تو ناز پا برهنگان خریده و کشیده ای
یتیم، چهره می نهد به قلب مهربان تو
--
سپهر دور می زند هماره بر مدار تو
تمام ملک کبریا محیط اختیار تو

خلافت است بر تو کم ز کفش وصله دار تو
اگر چه بنده ای ولی خدایی است کار تو

فراتر است از مکان حدود اختیار تو
زمانه سیر می کند هماره در زمان تو
--
منم که هست مهر تو، مشی و مرام و ایده ام
به گوش جان صدات را ز شعر خود شنیده ام

نثار خاک مقدم مبارکت قصیده ام
که در ثنا و مدح تو معجزه آفریده ام

دل از جهان بریده ام ناز غمت کشیده ام
مدح تو را سروده ام همیشه با زبان تو
--
کسی که در ثنای او آمده «انّما» تویی
کسی که بوده از ازل حامی مصطفی تویی

کسی که خوانده خویش را نقطه ی تحت با تویی
کسی که شد برادر خاتم انبیا تویی

کسی که وصفش آمده سوره ی هل اتی تویی
بسته نزول هل اتی به بذل قرص نان تو
--
زخم تو بوده بر بدن فزون ز حلقه ی زره
ندیده دیده ی کسی فتد به ابرویت گره

مانده به هر جراحتت نقش هزار خاطره
گشته به ذوالفقار تو کار نَبرد یکسره

ای شده جوشنت به تن نام بتول طاهره
ای ز خدای فاطمه درود بر روان تو
--
تو جلوه ی جمال حق تو آفتاب عالمی
تو با تمام انبیا تو پیشتر ز آدمی

تو هم علی مرتضی تو هم رسول اکرمی
تو اولی تو آخری تو آدمی تو خاتمی

تو در بهار و در خزان بهار نخل «میثمی»
که مدح می کند تو را هماره با بیان تو


1393/2/12
صفحه قبل صفحه بعد