در بستر زهرا با سری پر خون
دیده گریان و ابرو شکسته
آمد ملاقات حضرت مولا
حضرت زهرا پهلو شکسته
وای
محشر کبری به پا شد
مرتضی حاجت روا شد
کوفه مثل کربلا شد
واویلتا واویلا
از بعد یک عمری لحضه ی آخر
خون دلها از فرق و دو دیده
روی لبش خنده ذکره تکبیرو
دست لرزان چون یار شهیده
وای
دامن از هستی بریده
از عزیزان دل بریده
رنگ مولایم پریده
واویلتا واویلا
محمود کریمی
1388/6/19
صفحه قبل
صفحه بعد