Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت علی اکبر (ع)



ماه شعبان یا طلوع ماه لیلا آمده؟
یا حسین دیگری بر آل طاها آمده؟

یا بوَد ماه رجب میلاد مسعود علی
یا محمّد در مه شعبان به دنیا آمده؟

پای تا سر حسن در حسن است و سر تا پا جمال
یا که می‌بینم حسن با روی زیبا آمده؟

آمنه بار دگر حسن محمّد را ببین
روی دست امّ‌لیلا روی احمد را ببین
--
این پسر سرتا قدم جان است در چشم حسین
یک بهشت روح و ریحان است در چشم حسین

ابرویش تصویر بسم‌الله الرحمان الرحیم
صورتش سی جزو قرآن است در چشم حسین

هل اتی و عادیات و فجر و واللیل و نبأ
شمس و قدر و نور و فرقان است در چشم حسین

همسر شمس الضحی ماه تمام آورده است
یا دوباره حضرت زهرا امام آورده است
--
طلعت او مشعل «انّا هدیناه السبیل»
نه، بگو آیینه حسن خداوند جلیل

بس‌که این مولود از سر تا قدم پیغمبر است
نی عجب گر از برایش وحی آرد جبرییل

یوسفی بر روی دست یوسف زهرا بوَد
یا که اسماعیل دیگر بر سر دست خلیل

بر قد و بالا و روی نازنینش آفرین
هم به صورت، هم به صورت‌آفرینش آفرین
--
ای نجوم شهر! ماه انجمن را بنگرید
در بهشت وحی، باغ یاسمن را بنگرید

چشم دل بگشوده و گیرید جان بر روی دست
تا به یک صورت جمال پنج تن را بنگرید

بر فراز شانه ی ریحانه ی ختم رسل
یک امیرالمؤمنین بت‌شکن را بنگرید

باغبان وحی امشب یاس گیرد روی دست
باید این دردانه را عباس گیرد روی دست
--
این پسر بهتر ز خوبان تمام عالم است
هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

این کلیم‌الله نه این خود کلام کبریاست
این مسیحا نیست، اما صد مسیحا را دم است

این ولی‌الله فرزند ولی کبریاست
این زمینی ماه یا خورشید عرش اعظم است

آن چه اعجاز انبیا آرند آرد این پسر
هر چه خوبان جهان دارند دارد این پسر
--
نور خیزد از جبین و وحی ریزد از دمش
عالم ار گویند در وصفش سخن آید کمش

مجتبا و زینب کبرا و عباس و حسین
چون کلام‌الله می‌بوسند یک‌یک هر دمش

شک ندارم چشم حق بین امیرالمؤمنین
ذوالفقار دیگری بیند در ابروی خمش

امّ‌‌لیلا روی این شبه پیمبر را ببوس
شکر این نعمت که داری دست حیدر را ببوس
--
ای عیان در قامتت قدر و جلال اهل‌بیت
در وجود حضرتت پیدا کمال اهل‌بیت

یک بشر پا تا به سر، سر تا به پا خیرالبشر
یک جوان و این همه حسن و جمال اهل‌بیت

سرو قدش نخل امید عزیز فاطمه
ماه رویش آفتاب بی‌زوال اهل‌بیت

هر چه دارند انبیا و اوصیا و اولیا
در وجود نازنینت آفریده کبریا
--
ای سلام از ذات پاک ذوالجلالت روز و شب
هم عجم مبهوت و حیران جمالت، هم عرب

خلق کرده در وجودت ذات پاک ذوالجلال
هم شجاعت هم فصاحت هم ملاحت هم ادب

چون به میدان شهادت آمدی دیدم درست
یک رسول‌الله در بین هزاران بولهب

هر که چشم افکند بر ماه رخت مبهوت شد
گفت پیغمبر نهاده رونی در جنگ احد
--
یاد دارم دو علی هم در احد هم کربلا
یکه و تنها به پیش تیر و شمشیر بلا

آن فداییِ محمّد این فدایی حسین
آن نوَد زخمش به تن، این زخمش از سر تا به پا

آن علی را بخیه ها بر زخم‌های تن زدند
این علی را روی هر زخمش رسیدی زخم‌‌ها

او ز برق تیغ صحرای احد را تاب داد
این زبانش بر دهان خشک بابا آب داد
--
حیف جای گل به تن گل‌زخم‌هایت چیده شد
پیکرت مانند تسبیحی ز هم پاشیده شد

با نگاه چشم گریان پدر در موج خون
روی هر زخمت هزاران زخم دیگر دیده شد

فرقت از شمشیر دشمن چون دل بابا شکافت
جسم پاکت از هجوم تیرها پوشیده شد

سرخی روی پدر از چهره ی گلگون توست
میوه های نخل «میثم» قطره های خون توست
90/4/20
صفحه قبل صفحه بعد