Back Home

اشعار محمل

اشعار میلاد حضرت علی اکبر (ع)


این خانواده یوسفان بی بدیلند
هر یک برای خویش خورشیدی جمیلند

جاری ترین رودند در رگ های دنیا
بهتر بگویم صد هزاران رود نیلند

فرقی ندارد سنّ شان کم یا زیاد است
کم سن و سالش عمر صد نوح و خلیلند

بر هر نخ موی علی های قبیله
صدها فرشته با وضو هر شب دخیلند

بی پرده گویم کمترین هاشان مسیحند
در معرفت استاد درس جبرئیلند

در این میان یک تن شبیه مصطفی بود
او هم علیِ خانه ی ارباب ما بود
--
امشب زمین را عرش اعلی کردی اکبر
با مقدمت یکباره غوغا کردی اکبر

لبخند تو در سینه ها قند آب کرده
با خنده لب ها را ز هم وا کردی اکبر

از بس که مثل مصطفی جذاب هستی
در هر دلی خود را عجب جا کردی اکبر

وقتی که چشم خویش را از هم گشودی
اول تو سقا را تماشا کردی اکبر

تو آمدی و پادشاه کربلا را
با مقدمت امروز بابا کردی اکبر

زیباترین نام جهان را بر تو بگذاشت
بعد از تو این دنیا دوباره یک علی داشت
--
امشب همه بر پای تو سر می گذارند
در باطنت خُلق پیمبر می گذارند

امشب به یُمن مقدم پاک تو آقا
در سفره ی عشاق کوثر می گذارند

از بس که تو والا مقامی و بزرگی
بر نام تو پسوند اکبر می گذارند

بر کاسه ی اسپند خورشیدی عمه
اسپند نه! هر لحظه اختر می گذاردند

وقتی در آغوش اباالفضلی ملائک
بر پایتان از شوق شه پر می گذارند

بعد از تو آقا در صف زیبا جمالان
بیچاره یوسف را در آخر می گذارند

ای شاه زاده شاه را بی تاب کردی
خورشید را هم از خجالت آب کردی
--
با دیدنت خون خدا لبخند می زد
هر لحظه بوسه بر رخ فرزند می زد

وقتی که جبرائیل لب های تو را دید
با شهد لب های تو زین پس قند می زد

تا ریشه هایت را در عالم دید ارباب
این ریشه ها را با علی پیوند می زد

می خواست تا پیروز میدان باشد عباس
نام تو را در صفحه ی سربند می زد

وقتی که خاک زیر پایت را زمین دید
قید تمام عرش را سوگند، می زد

خورشید از دامان لیلا سر زد امروز
پیغمبر و حیدر به دنیا آمد امروز
--
آئینه ی پیغمبر اکرم تو هستی
هر کس نداند، من که میدانم تو هستی

ساقی کوثر حضرت مولاست اما
از روز اول ساقی زمزم تو هستی

هم حیدر کراری و هم مصطفایی
با این وجود عشق همه عالم تو هستی

شمشیر پیغمبر علی، روحش حسین است
در دست او انگشتر خاتم تو هستی

عباس در کرببلا نقش علی داشت
در این میان مولای عیسی دم تو هستی

خیمه حسین و دست عباسش ستون است
بالای این خیمه یقین پرچم تو هستی

تو آمدی تا عشق در عالم بریزی
کرببلا را با دمت برهم بریزی
--
رفتی و زینب بعد تو چشمان تر داشت
دستی به پیشانی و دستی بر کمر داشت

داغ تو سنگین بود که ارباب افتاد
زخم عمیقی از غمت روی جگر داشت

رفتی و گفتی من علی عشق حسینم
این بردن نام علی خیلی خطر داشت

میخواست با مرگ تو مولا هم بمیرد
وابستگیت را به بابایت خبر داشت

فهمید که نامت علی ابن الحسین است
سنگین ترین تیری که آورده ست برداشت

رفتی و بابای تو خیلی غصه میخورد
عمه نمی آمد، یقین پیش تو می مرد


مهدی نظری


1392/3/27
صفحه قبل صفحه بعد