Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت علی اکبر (ع)


صدای پای بهار آمد
بیا که کوه وقار آمد

به قلب عاشق قرار آمد
به حق پرستی عیار آمد

به عرش حق هم جوار آمد
به کربلا تک سوار آمد

رسولی و کربلا کتابت
نگینی و عالمی رکابت
--
رسیده پیغمبری دوباره
به عاشقان دلبری دوباره

امیری و سروری دوباره
ادامه ی کوثری دوباره

چه گویمش؟ حیدری دوباره
و فاتح خیبری دوباره

نه احمدی و نه حیدری تو
شعاعِ "الله اکبری" تو
--
نشسته در ذهن من خیالت
میان چشمان من جمالت

منم گرفتار دام خالت
تمام فکرم شده وصالت

منم اسرت منم وبالت
تو شاهزاده تو با اصالت

نه تو خدایی و نه جدایی
که الحق از نسل مرتضایی
--
منم مریض و تویی مسیحا
منم غلام و تو هستی آقا

تمام عالم نم و تو دریا
تو عشق حیدر تو قلب زهرا

تو وارث خُلق و خوی طاها
تو برتری از توهم ما

کران نداری و بی کرانی
تو فرق داری ای آسمانی
--
حسین شد مست شهد کامت
ملائکه در صف سلامت

صنوبر است این و یا که قامت
چه قامتی! پا به سر قیامت

ببر که جانم بهای جامت
فدای چشمت فدای نامت

تو همنشین ستاره هایی
اذان سبز مناره هایی
--
تو بر وجود خدا دلیلی
ذبیح لب تشنه ی خلیلی

تو اذن پرواز جبرئیلی
تو کوثری و تو سلسبیلی

بدون همتا و بی بدیلی
از ایل بارانی و اصیلی

تجلی سرمدی به قرآن
"علی" ولی "احمدی" به قرآن
--
از عقلم امشب خبر ندارم
به جز دل در به در ندارم

پرنده ام بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم

به جز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم

نهال دل را کجا بکارم؟
منی که جز تو کسی ندارم
--
امان که روزی تو بین صحرا
تنت شد از کینه ارباً اربا

به خاک افتاد سرو رعنا
صدای خنده صدای اعدا

و ناتوان زانوان آقا
رسید عمه به داد بابا

تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست
--
تو را به چشمان خود کشید و
یکی یکی بر عبات چید و

از این جهان بی تو دل برید و
شهادتش را به چشم دید و

صدا زد از خیمه نا امید و
به قتلگاه عمه ات رسید و

شکست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو


محمد بختیاری


1395/2/21
صفحه قبل صفحه بعد