Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت علی اکبر (ع)


تا به میدان ز حرم اکبر رفت
دل زجان شُسته سوی دلبر رفت

روح از جسم حرم یکسر رفت
همه گفتند که پیغمبر رفت

زین طرف جان حسین دنبالش
آن طرف مرگ به استغبالش

گفت ای سرو قد دلجویت
لیله ی قدر پدر گیسویت

ای رخت ماه و هلال ابرویت
صبر کن سیر ببینم رویت

ای به زلفت دل من وابسته
دل بر آن دلبر یکتا بسته

در خم زلف تو دلها بسته
اشک من را ه تماشا بسته

من نگویم مرو ای ماه برو
لیک قدری بر من راه برو

ای جگر گوشه من ای پسرم
هیچ دانی که چه آری به سرم

مرو این گونه شتابان زبرم
مکن از موی خود آشفته ترم

پدر ایستاده و می کرد نظر
جانب مرگ پسر راهسپر

همچنان سوی سما دست پدر
تا بگوش آمدش آوای پسر

رنگ خود باخت ز بانگ پسرش
زانکه دانست چه آمد به سرش
علی انسانی
ص 255
*/*

1387/7/11
صفحه قبل صفحه بعد