ناباورانه می برم ای باورم تو را
ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را
پا را مکش که شیون زنها رسد به گوش
سوگند میدهم به دل دخترم تو را
سخت است روی سطح عبا جمع کردنت
پاشیده اند بس که به دور وبرم تو را
لبخندها بلندتر از قبل میشود
وقتی که میکشم به دو چشم ترم تو را
حالا صدای هلهله ها هم بلند شد
یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را
ای غیرتی به خاطر عمه بلند شو
مگذار از میان حرامی برم تو را
جای من شکسته ببین در میان خون
با دست خود شانه زده مادرم تو را
وای از حرم که می نگرد ساعتی دگر
بر نیزه می برند کنار سرم تو را
میخواستم بغل کنمت باز هم ولی
تکه به تکه در بغل می برم تو را
1389/9/13
صفحه قبل
صفحه بعد