پس بیامد شاه معشوق اَلست
بر سر نعش علی اکبر نشست
چهر عالم تاب بنهادش به چهر
شد جهان تا از قِران ماه و مهر
سر نهادش بر سر زانوی ناز
گفت کی بالید سرو سر فراز
ای درخشان اختر برج شَرَف
چون شدی سهم حوادث را هدف
ای نگارین آهوی مشکین من
با تو روشن چشم عالم بین من
این بیابان جای خواب ناز نیست
کایمن از صیاد تیر انداز نیست
خیز تا بیرون از این صحرا رویم
نَک به سوی خیمه ی لیلا رویم
رفتی و بردی ز چشم باب، خواب
اکبرا بی تو جهان بادا خراب
حجت الاسلام نیّر تبریزی
1390/9/12
صفحه قبل
صفحه بعد