بس که پاشیده زهم مثل گله چیده تنت
می کند گریه به زخم بدنت پیرهنت
کثرت زخم تو مانع زشمارش گشته
بس که زخم آمده پیوسته به زخم بدنت
آیه با تیغ نوشتند به سر تا پایت
نقطه با تیر نهادند به آیات تنت
حلقه های زرهت چشمه ی خونند همه
آب غسلت شده خون، خاک بیابان کفنت
آمدم از دو لب خشک تو خون پاک کنم
دیدم از خون گلو پر شده بابا دهنت
خجلم از تو علی جان که دم رفتن بود
العطش با من دل سوخته آخر سخنت
لاله ی نسترنم! یاس امیدم! سخت است
که ببینم چو گلِ ریخته نقش چمنت
همه امیّد من این است که یک بار دگر
چشم خود باز کنی یک نگه افتد به مَنَت
رو به روی تو نهادم همه دیدند علی
که رخم لاله صفت سرخ شد از یاسمنت
شعله های دل میثم زده آتش همه را
آه او شعله ی شمعی است به هر انجمنت
غلامرضاسازگار
1391/8/21
صفحه قبل
صفحه بعد