هنوز نیزه نخورده ست پیکرت اما
از این بدن، جگرت گشت ارباً اربا تر
علی که رفت کَانَه خیام خالی شد
درست اول کارت شدی تو تنها تر
--
نیاز ندیدی به خیمه برگردی
کنار این بدنِ بندبند، بند شدی
به التماس نرفتی کنار از بدنش
همین که دست به گیسم زدم بلند شدی
--
جوان ز دل نرود گرچه از نظر برود
تو نی برون ز دلم میروی نه از نظرم
به پیش دیده من پاره پاره ات کردند
دلی به رحم نیامدٰ نگفت من پدرم
1391/9/2
صفحه قبل
صفحه بعد