Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت علی اکبر (ع)


غرق خون است چرا این سر مه رو پسرم
قطعه قطعه شده آن قامت دلجو پسرم

نرسیده به تنت، از سر زین افتادم
قوت و تاب و توان رفت ز زانو پسرم

همه ی دشت به زانو زدنم خندیدند
تو بگو من چکنم بین هیاهو پسرم

در بغل تا که گرفتم بدنت، ریخت به هم
از غمت رفته زچشمان پدر سو پسرم

چه کسی بر سر تو ضربه شمشیر زده
چه کسی نیزه فرو برده به پهلو پسرم

بردنت تا به حرم، جز به عبا ممکن نیست
چون که اعضای تو پاشیده به هر سو پسرم

سر و کار تن تو، با سر مقراض افتاد
نه سری نه بدنی مانده نه ابرو پسرم

عمه ات آمده در بین حرامی برخیز
خیز تا دست نبرده است به گیسو پسرم



محمود اسدی


1401/4/20
صفحه قبل صفحه بعد