می ریزد از چشم ترم ستاره
من میزنم ای طفل شیر و خواره
بوسه به این حنجره پاره پاره
ای غنچه ی از خون تر من
لا لایی علی اصغر من
واویلتا آه و واویلا
دیده به راه تو بود مادرت
ای پسرم شد دیدنی حنجرت
کشتی مرا با خنده ی آخرت
ای غنچه ی از خون تر من
لا لایی علی اصغر من
واویلتا آه و واویلا
ای که تمام هستی ربابی
بروی دست من به پیچ و تابی
گویم لالایی بلکه تو بخوابی
ای غنچه ی از خون تر من
لا لایی علی اصغر من
واویلتا آه و واویلا
زدیده خون افشانده ام علی جان
من بر تو لا لا خوانده ام علی جان
تنهای تنها مانده ام علی جان
ای غنچه ی از خون تر من
لا لایی علی اصغر من
واویلتا آه و واویلا
29/7/1387
صفحه قبل
صفحه بعد