ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق
باز بیا سر کنیم، قصّه ی گلزار عشق
قصه شنیدم که دوش، تشنه لبی گلفروش
برد گلی سبز پوش، هدیه به بازار عشق
گل غم نا گفته داشت خاطر آشفته داشت
چشم بخون خفته داشت از غم سالار عشق
عشوه کنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد
خنده زد و باز کرد دیده به دیدار عشق
گر چه زمان دیر بود تشنه لب شیر بود
منتظر تیر بود یار وفادار عشق
باغ تب و تاب داشت گل طلب آب داشت
کی خبر از خواب داشت دیده ی بیدار عشق
تا هدف تیر شد، طفل زمان پیر شد
عرش زمین گیر شد، ای عجب از کار عشق
آن گل مینو سرشت بر ورق سرنوشت
با خطی از خون نوشت معنی ایثار عشق
این گل باغ خداست از چمن کربلاست
خوابگه او کجاست سینه ی اسرار عشق
آه که با پشت خم، پشت خیامت برم
نغمه سراید به غم قافله سالار عشق
تازه گل پرپرم من ز تو عاشق ترم
اصغرم ای اصغرم ای گل گلزار عشق
غنچه ی آغوش من، زینت خاموش من
یار کفن پوش من یار من و یار عشق
دشت پر از های و هوست مشتری عشق اوست
ای شده قربان دوست اوست خریدار عشق
خیمه به کویم زدی خنده به رویم زدی
می ز سبویم زدی بر سر بازار عشق
کودک من لای لای از غم تو وای وای
گریه کند های های چشم عزادار عشق
با تو «شفق» پر گرفت عشق در او در گرفت
تا نفسی بر گرفت پرده ز اسرار عشق
1389/9/12
صفحه قبل
صفحه بعد