Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت علی اصغر (ع)


رباب هست و خروش و خسته حالی
به دامن اشک و جای طفل خالی

اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی
---

پریده رنگ و چسبیده زبانت
عطش افتاده با تاول به جانت

مزن این گونه شیرینم به مادر
عطش می ریزد از چاک لبانت

---
رُخت از بوسه ای بیگاه می سوخت
نه تنها بوسه، از یک آه می سوخت

چه کرده آفتابِ گرم حتی
رُخت در زیر نور ماه می سوخت

--
پیر همه بود اگرچه او کودک بود
صبرش ز غریبی پدر اندک بود

می کرد به نی اشاره می گفت رباب
ای کاش سر نیزه کمی کوچک بود

---
کسی چون من گل پرپر نبیند
گلوی پاره اصغر نبیند

بدست خویش کندم قبر او را
که این قنداقه را مادر نبیند
89/9/21
صفحه قبل صفحه بعد