الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را
لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را
زحلق تشنه ی او چشمه ی خون کرده ای جاری
مهیا کردی از خون گلو آب وضویش را
چگونه خویش را نزدیک کردی بر گلوی او
گمانم دور دیدی چشم خونین عمویش را
درست آندم که حلق تشنه ی او را تو بوسیدی
تبسم کرد و زهرامادرم بوسید رویش را
تو از این غنچه بی آب بگرفتی گلاب و من
بَرم در بزم وصل دوست با خود رنگ و بویش را
تو مانند قلم در خون اصغ رسر فرو بردی
نوشتی بر روی دستم کتاب آرزویش را
نه تنها کردم از خونش جبین خویش را رنگین
نوشتم بر جبین آسمان سرّ مگویش را
اگر دریا شود عالم زخون آل بوسفیان
نشاید کرد جبران قیمت یک تار مویش را
گواه غربت تو روی گلگون من است اصغر
تبسم کن کز این پس خون تو خون من است اصغر
غلام رضا سازگار
1387/7/26
صفحه قبل
صفحه بعد