تو با لبخند از من جان گرفتی باز جان دادی
تو از خون گلو زینت به بام آسمان دادی
تو داغ ننگ بنهادی به روی آل بوسفیان
تو مظلومیت آل محمد را نشان دادی
تبسم بر لب و خون بر دهان و تیر بر حلقت
چه زیبا در کلاس عشقبازی امتحان دادی
مگر نه شیر مادر هم غذا هم آب می باشد
تو کودک، هم گرسنه بودی و هم تشنه جان دادی
تو با لبخند خونین آبرو دادی شهادت را
تو خون را تا قیامت اعتبار جاودان دادی
تو با خون گلویت کربلا را کربلا کردی
تو با اشک عزایت آب بر این بوستان دادی
من از لبهای خشکت بوسه ای می خواستم اما
تو جان خویش را بر من به رسم ارمغان دادی
همه از خاندان وحی دارند آبرو اما
تو از خون آبروی تازه بر این خاندان دادی
غلامرضا سازگار (میثم)
1390/9/11
صفحه قبل
صفحه بعد