Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت علی اصغر (ع)


بارالها! حسین از آن عشقی
که ز تو منفک است، میترسد

قبر اما عجیب تاریک است
پسرم کوچک است، می ترسد!
--
روی این سر، چگونه سنگ لحد
مثل اهل قبور بگذارم؟

آه باید به جای گهواره
پسرم را به گور بگذارم
--
اسمع، افهم، علی اصغر من!
این صدای گرفته باباست

به تن خسته ام نگاه نکن
روح من هم کنار تو آنجاست

--
محض تسکین مادرت، به تنت
کاش می شد دوباره جان بدهم

بازوی کوچک و نحیفت را
من چگونه تکان تکان بدهم؟
--
هق هق من دوباره میشکند
این فضای غریب و ساکت را

با چه رویی بخوانم ای پسرم!
بر تن تو نماز میت را؟
--
وای اگر بغض تیرخورده من
سر شکوه به کفر باز کند

جای دارد پس از نماز به تو
یک نفر هم به من نماز کند
--
سنگ پرتاب کرده اند این قوم
سوی آیینه های صیقلی ام

بارالها! خود تو شاهد باش
غیر خوبی ندیدم از علی ام!
--
خاک می ریزم و نمی خواهم
بزنم حرفهای آخر را

وقت غسل و حنوط تو دیدم
میدهی بوی شیر مادر را

پیمان طالبی


1402/5/2
صفحه قبل صفحه بعد