ای ذبیح آب، پسر رباب، چقدر شدی زیبا
ای گواه من، بی گناه من، محو تو شده بابا
حاجی ششماهه ام، سوی خدا می روی
حج تو گشته قبول، راس جدا می روی
لای لای اصغرم
گهواره شده، بی تو بی صفا، بمیره برات مادر
مگه پاره شد، حلق نازکت، نمی یاد صدات اصغر
بزن دوباره به هم، لبای خشکیده تو
بیا ببندم علی، گلوی ببریده تو
لای لای اصغرم
قبر کوچیکت، برا مادرت، حکم کعبه رو داره
خاک قبر تو، می ریزم به سر، خون ز دیده می باره
بسکه تو با غیرتی، رفتی نبینی مرا
لحظه ی بی معجری، در وسط شعله ها
لای لای اصغرم
1390/9/11
صفحه قبل
صفحه بعد