Back Home

اشعار محمل

اشعار امام حسن عسگری علیه السلام


سامرا سُرمن رأی بودی
چند وقتی است سرد و دلگیری

داری ای خاک پر ز غم کم کم
بوی شهر مدینه می گیری
--
هر کجا رفته ام دم مغرب
حرم اهل بیت غوغا بود

نه، ولی سامرا غروب که شد
خالی از زائر و چه تنها بود
--
چلچراغی نبود دور ضریح
فرشهایش تمام خاکی بود

غربت این چهار قبر غریب
از بقیع و مدینه حاکی بود
--
همه دلخوشی ما این بود
لااقل یک حسن حرم دارد

حال قبری خراب و ویرانه
پیش این دیده ترم دارد

--
عمه و مادر امام زمان
قبرشان گر چه نیمه ویران بود

به خدا پانخورده چادرشان
نشده رویشان به ضربه کبود
--
هر کسی رفت حج بیت الله
بست احرام از برای طواف

یاد آقای سامرا باشد
بین هر ناله و دعای طواف
--
مثل پروانه در طواف شمع
پسری دور بستر بابا

پاک می کرد قطره های اشک
کم کم از دیده تر بابا
--
تا که گفت آب ظرف آب آورد
لب عطشان او تکان می خورد

کی به پیش نگاه این فرزند
بر دهان چوب خیزران می خورد

--
عمه ای بود و مادری هم بود
نه میان نگاه های حرام

وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام
--
آستینها حجاب سر می شد
بین آن گیر و دار در بازار

چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار
--
آنقدر نیزه را تکان ندهید
چونکه جا باز کرده در حنجر

زیر پایت نگاه کن نامرد
سرش افتاده باز بین گذر

(قاسم نعمتی)


1400/7/21
صفحه قبل صفحه بعد