Back Home

اشعار محمل

اشعار امام محمد باقر (علیه السلام)


ای ولیّ الله داور، السلام
ای سلامت از پیامبر، السلام

حجّت خلاق اکبر، السلام
زاده ی زهرای اطهر، السلام

السلام ای باقر آل رسول
چارمین فرزند زهرای بتول
--
ای نبی بر تو فرستاده سلام
وی به زین العابدین، ماه تمام

هفتمین معصومی و پنجم امام
مکتبت تا صبح محشر، مستدام

تیغ نطقت می شکافد، علم را
روح می بخشد مرامت، حلم را
--
ای سلام ذات حیّ داورت
بر تو و نطق فضیلت پرورت

علم آرد سجده بر خاک درت
حلم گردیده است بر دور سرت

نسل نوری هم ز باب و هم ز مام
خود امام و مادرت بنت الامام
--
کیستی ای آیت سرّ و علن؟
تو هم از نسل حسینی، هم حسن

تو امامت را روانی در بدن
ای ولایت را چراغ انجمن

علم تو، علم خداوند جلیل
وحی باشد بر لبت بی جبرییل
--
از درخت علم، بَر داریم ما
وز تو صد دریا گهر داریم ما

بس حدیث معتبر داریم ما
از شما کی دست برداریم ما؟

یابن زهرا سر برآور باز هم
«جابر جُعفی» بپرور باز هم
--
یابن زهرا گر چه با بغض تمام،
حرمتت گردید پامال «هشام»،

بر تنت آزار آمد صبح و شام،
تو امامی، تو امامی، تو امام

نور از هر سو که خیزد، دیدنی است
چهره ی خورشید کی پوشیدنی است؟
--
تو خزانِ باغ زهرا دیده ای
تو تن بی سر به صحرا دیده ای

گردن مجروح بابا دیده ای
بر فراز نیزه سرها دیده ای

کاش می دیدم چه آمد بر سرت
یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟
--
تو چهل منزل اسارت دیده ای
از ستمکاران جسارت دیده ای

خود عزیزی و حقارت دیده ای
تشنگی و قتل و غارت دیده ای

چار ساله، کوه ماتم برده ای
مثل عمه، تازیانه خورده ای
--
شام بود و مجلس شوم یزید
چشم تو چوب و لب خشکیده دید

گه سکینه ناله از دل می کشید
گاه زینب جامه بر پیکر درید

چشم بر رگهای خونین دوختی
سوختی و سوختی و سوختی

--
ای دل شیعه چراغ تربتت
دیده ها دریای اشک غربتت

سالها بر دوش کوه محنتت
روز و شب پامال می شد حرمتت

ظلم دیدی در عیان و در خفا
تا شدی مسموم از زهر جفا
--
ای به جانت از عدو رنج و عذاب
هم به طفلی، هم به پیری، هم شباب

قلبت از زهر ستم گردید آب
قبر بی زوّار تو، در آفتاب

وسعت صحن تو مُلک عالم است
لاله ی قبر تو اشک «میثم» است



1398/5/17
صفحه قبل صفحه بعد