او که ز نسل هم حسین و هم حسن بود
مانند اجدادش غریب اندر وطن بود
او وارث لبهاى خشک و چوب خورده است
با عمه اش منزل به منزل ره سپرده است
او آخرین سرمایه ى کرببلا بود
آئینه ى خورشید روى نیزه ها بود
او دیده غسل دخترى را مخفیانه
طعنه شنیده باصداى تازیانه
او زائر پیشانى در خون نشسته است
او محرم راز و نیاز دست بسته است
با سنگهاى کوفیان او آشنا است
با خطبه خوان کوفه و شام هم نوا است
1389/8/20
صفحه قبل
صفحه بعد