Back Home

اشعار محمل

اشعار طفلان حضرت زینب (س)


شد چون شه دین، در صف کین، بی کس و یاور
بر حالت او سوخت دل زینب اطهر

آمد به برش کای گل بستان ولایت
از بی کس اینگونه مشو زار و مکدر

دو سرو مرا هست برومند که دانم
همچون قد ایشان نبود سرو، به کشمر

دو اختر تابنده مرا هست که گردون
این گونه ندیده است که طالع شود اختر

دو گوهر رخشنده مرا هست که خورشید
از پرتو ایشان بدهد جلو ه به گوهر

دو خسرو راد است مرا کز لب شیرین
بخشند حلاوت گه و بیگاه به شکّر

دو گرد دلاور، بودم کش صف پیکار
آن ثانی جعفر بود این تالی حیدر

دو جعفر طیار مرا هست که از جان
پرورده به جانبازی ات عبدالله جعفر

دو شیر مرا هست که بیرون نگذارد
ز اندیشه ی ایشان قدم از بیشه غضنفر

دارم دو دلاور، که به مردی و به گردی
بندند ره جنگ به مردان دلاور

دارم دو نهنگ یم هیجا که فشانند
آتش به صف معرکه از تیغ، چو اژدر

دارم دو هژبر افکن ناورد که بهرام
از سطوت ایشان نکند دست به خنجر

آن هر دو کفن پوش کنم پیش تو آرم
قربانی اکبر کن کن و قربانی اصغر

این گفت و ز جا خاست کفن بر تن ایشان
پوشاند و بیاورد و سخن کرد مکرر

کاورد یکی ران ملخ پیش سلیمان
موری که بود تحفه، به درگاه تو ایدر

ده اذن که بر یاری تو در صف پیکار
بندند ره جنگ بر این قوم بد اختر

داد اذن صف جنگ شه و آن دو مبارز
در عرصه ی پیکار جهاندند تکاور

کردند رجز خوانی آنگونه به پیکار
کارام و توان شد ز تن مومن و کافر

این گفت که عبدالله جعفر بودم باب
آن گفت که زینب بودم غمزده مادر

این گفت منم نور دل دختر زهرا
آن گفت منم نو گل گلزار پیمبر

این گفت مرا نسبت با زاده ی زهراست
آن گفت نسب دارم از حیدر صفدر

این گفت که عباس مرا آمده مولا
آن گفت حسین است مرا سید و سرور

این گفت که من هستم شبل اسدالله
آن گفت که من هستم ریحانه ی حیدر

شمشیر کشیدند بر آن قوم جفا جو
در یاری شاه شهدا آن دو برادر

از آن دو برادر، به صف معرکه گردید
بر لشگر کفار عیان شورش محشر

هر سوی نهادند به هنگام غزا روی
گشتند گریزان سپه از ایمن و ایسر

نخل قد ایشان زدم تیشه ی بیداد
افتاده به خاک آخر چون شاخ صنوبر

زد طایر روح از قفس پیکر آن دو
از کینه شهباز اجل سوی جنان پر

زینب یه عزای دو پسر، بر سر زانو
بنهاد ز بیداد فلک مویه کنان سر

((چاووش)) بود مجرم اگر چشم شفاعت
در روز جزا دارد از آن دو برادر


محمد کاظم قالب تراش
1390/9/8
صفحه قبل صفحه بعد