Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


ساحل چشم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم،مگر برگردی
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی

زندگی نیست،ممات است تو را کم دارد
دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

از دل تنگ من،آیا خبری هم داری؟
آشنا،پشت سرت مختصری هم داری؟

منتی بر سر ما هم بگذاری، بد نیست
آه،کم چشم به راهم بگذاری،بد نیست

نکند منتظر مردن مایی،آقا؟
منتظرهات بمیرند،میایی آقا؟

به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست
غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست

دارد از جاده صدای جرسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست
یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنی ست


صابر خراسانی
1390/6/23
صفحه قبل صفحه بعد