Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


گردیدن دور حرمم گشته بهانه
شاید که شوم با تو دمی شانه به شانه

با آن که نشان از گُل روی تو ندیدم
جایی نبود کز تو نجویند نشانه

تو در همه جا پیش منی من ز تو دورم
بیهوده تو را می طلبم خانه به حانه

تو با من و من با تو و افسوس که عمری
بی تو شده خونِ دلم از دیده روانه

سوزی به دلم ز آتش هجر تو رسیده است
کز سینه کشد جای نفس،شعله زبانه

دوشم که از صبح ظهورت به میان رفت
در باغ گلم زد گل امّید جوانه

چون بلبل گم کرده گلی شاخه به شاخه
می خوانم و یابن الحسنم گشته ترانه

روشن مگر از پیرهن یوسف زهرا
چون دیده یعقوب شود چشم زمانه

ای دانه مرغ دل، من خال لب تو
باز آی که از هجر تو اشکم شده دانه

«میثم» اگر از دست و زبان دست بشوید
در وصف تو خاموش نشیند؟ به خدا نه
1390/8/7
صفحه قبل صفحه بعد